عمامه بر می دارم از سر ، حرف دارمهر جا بی آید نام مادر، حرف دارمهر چه می آید بر سر ما ، از سقیفه استازغربت بسیار حیدر ، حرف دارمدیگر خلاصه می کنم درد دلم رااز کربلا با قلب مُضطر ، حرف دارممن بر جوان إرباً إربا ، گریه کردمهم از عبا و نعش اکبر ، حرف دارمگهواره جنبانِ میانِ خیمه بودماز بیقراری های اصغر ، حرف دارمای کُشتگان اشک ، اگر طاقت بیاریدازخنجر و گودیِ حنجر حرف دارمبا چشم خود دیدم که ده ها نَعل تازهاز جای سمّ بر پیکر شه ، حرف دارمغریب وا إماما ، مسموم وا إماما