ای صنم بگذشت از حد انتظارم کی می آیی کی شود یک شب بیایی در کنارم کی می آییگفته بودی گر بمیری بر سرت پا می گذارممُردَم از غم بر سر خاک مزارم کی می آییدرد هجرت کی گذارد خواب در چشم من آیدتا نیایی چشم بَر هَم کی گذارم کی می آیییا بن الحسن یا بن الحسنیا بن الحسن یا بن الحسن
مرغ دل پر میکشد در شوق دیدار نگاهتدر هوای کوی عشقت بیقرارم کی می آییتا به کی در حسرت گیسوی پُر تاب تو باشمبیش از این من تاب مَهجوری ندارم کی می آییای صنم چیزی ندارم تا که در پای تو ریزم غیر چشمی تا به راهت اشک بارم کی می آیییا بن الحسن یا بن الحسنیا بن الحسن یا بن الحسن
از فراقت خواب در چشم گهر بارم نیایددر غم هجر تو چون ابر بهارم کی می آییگر چه سرمستم ز یاد ساغر چشم خمارتاز فراق نرگس مستتت خمارم کی می آییبیش از این عشاق را مگذار در چشم انتظاری چون سر زلفت پریشان روزگارم کی می آیییا بن الحسن یا بن الحسنیا بن الحسن یا بن الحسن