باغبانی بود و باغی بود و گل هاییآشیانی بود و مجنون بود و لیلاییحیدر و زهرا گل باغ خدا بودند یادگار روزگار مصطفی بودندآه و واویلا کشته شد زهرا ، آه و واویلا کشته شد زهراآه و واویلا کشته شد زهرا ، آه و واویلا کشته شد زهرا
آشیان آتش گرفت از کینۀ دشمنغنچه و گل سوختند از خشم اهریمنسوزش آتش بر آن گل چون جفا میکرد در میان شعله حیدر را صدا میکردخسته دل بنشسته حیدر گوشۀ خانهدید میسوزد میان شعله پروانهآه و واویلا کشته شد زهرا ، آه و واویلا کشته شد زهراآه و واویلا کشته شد زهرا ، آه و واویلا کشته شد زهرا
تا نسوزی کی بدانی سوز آتش چیستزین مصیبت جز دل پروانه آگه نیستصورت زهرا کبود از جور سیلی شدهمچو روی آسمان کاز ابر نیلی شدداد از این بیداد و فریاد از غم زهراآسمان خون گریه کن در ماتم زهراآه و واویلا کشته شد زهرا ، آه و واویلا کشته شد زهراآه و واویلا کشته شد زهرا ، آه و واویلا کشته شد زهرا