حالا برای خنده که دیر است ، گریه کنبابا نخواب موقع شیر است ، گریه کندر مانده ام میان دوراهی کجا رَومچشمم که رفته است سیاهی کجا رومجانِ رباب من به همه رو زدم ، نشددنبال آب من به همه رو زدم ، نشدعمّه تو را ز دور نشان می دهد ، نخوابهی شانه ی رباب را تکان می دهد ، نخوابقنداقه ات که بست ، لبت باز شد علیخندید مادرت ، چقدر ناز شد علیافسوس مادر تو شب شادیت ندیدچشم رباب حجله ی دامادیت ندیدگریه نکن رباب ، عروس مادرم