دل من به تنگ آمد ز جفای خوب روییصنم خلاف عهدی بت مست تند خوییسر من غبار کوی صنم سیاه چشمی دل منم دچار خال رخ ماه فتنه جوییچه ملاحتی چه حُسنی چه لطافتی چه نازی چه رخی چه سرو ، قدی چه لبی چه تاب موییدل اگر دچار یاری چه به کار غیر داری که دل خدا پرستان نرود به رنگ و بوییغم انتظار دارم به جهان چه دارمغم انتظار دارم به جهان چه دارم
به چه خوش بود دل من شده خشک حاصل من که نه آب مانده در جوی و نه باده در سبوییهمه در هوای چیزی ، منو چشم اشک ریزی که دل شکسته را نیست به جز تو آرزوییز فراق کنج میخانه دلی خراب دارم قدحی بریز لبریز که تر کنم گلوییغم انتظار دارم به جهان چه دارمغم انتظار دارم به جهان چه دارم
سگ کوی بوترابم خَلَف خُم شرابم شده ام اسیر دام خم زلف تو به توییچه بگویم که در میکده ازل چه دیدم چه مُقَدَّری چه ربی چه مُصَوِّری چه هوییچه خوش است بعد یک عمر شود نصیب عاشق نفسی کنار جویی صنم کنارهِ جوییدل من اسیر مویت به کجا روم ز کویتکه مرا به غیر گیسوی تو نیست رو به سوییدگرم هوس نباشد نظرم به کس نباشد تو و حور و قصر جنّت من و یار و گفت و گوییغم انتظار دارم به جهان چه دارمغم انتظار دارم به جهان چه دارم