پیله ور
مشهد الرضا
سر کوی عشق جانان ز جهان و جان گذشتمز هوای دل به شوق رخ دلستان گذشتمنکنم نظر به دنیا و نه دل دهم به عقباهم از این دو روز دل کندم و هم از آن گذشتمیابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسنیابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن
قدح فنا شکستم ز سبوی عشق مستم به بهار دل سپردم ز غم خزان گذشتمز دو چشم مست ساقی زده ام شراب باقی ز جهان به عشق آن دلبر مهربان گذشتمبه هوای چشم یارم سر زلف گلعذام ز بهار و باغ و راغ ( 1 ) و گل و گلسِتان گذشتملب جوی باغ حُسنت دل و دین به آب دادم سر کوی اشتیاق تو ز خانمان گذشتمیابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسنیابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن
چو زدم قدم سر راه تو دل ز خود بُریدم پی دیدن رخ ماه تو از جَنان گذشتمسر کوی سرو قدّی شده ناتوان وجودم شدم از فراق چون تیری و از کمان گذشتمیابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسنیابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن
( 1 ) - راغ : ۱- مَرغزار ، صحرا ، دامن کوه ؛ دامنۀ سبزکوه که وصل به صحرا باشد