ساقی امشب سر سبو را به کاسه سر ده که مست گردمبی خود از خود شوم دمی فارغ از غم و هر چه هست گردمز شراب نگاه چشمان می پرستت مرا تبه کن نگهی نذر چشم مستت به سوی رندان رو سیه کنمجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردممجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردم
سر زلف تو تا نیاید به دست من کی روم ز کویتتا ابد کی به خود بیایم که مستم از بادۀ سبویتمن ندانستم ای صنم عشق و عاشقی کار من نباشدهر که دم زد ز عشق شیرین نمیشود کوهکن نباشدمجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردممجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردم
دل من خوش بود به یاد تو گر چه تو یاد من نباشینشود من بنالم و با خبر ز فریاد من نباشیچه شود گر که یک نظر چشم دلفریب تو را ببینممن پس از این همه جدایی ز باغ حسنت گلی بچینممجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردممجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردم
دل سر مست می پرستم هوای میخانۀ تو داردبه دو زلفت قسم که شوق شراب پیمانۀ تو دارددل دیوانه ام خمار نگاه سر مست میفروش استبه سر کوی میفروشان قدح به دست و سبو بدوش استز تو حاجت ندارم ای گل مگر که یک شب به خوابم آییشده ام من خراب عشقت چرا به حال من نیاییمجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردممجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردم
دل من خسته شد ز خلق جهان نخواهم به غیر کویتکی شود پر کشم به سویت ز شوق دیدار خال رویتدل ز هر جا بریده ام من که جا به پهلوی او بگیرمآرزویی جز این ندارم که من در آغوش او بمیرمدل من شعله ور شد از آتش غم هجر و داغ عشقت به امیدی که با تو باشم به دور تالار باغ عشقتمجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردممجنون نرسد بر گردم دور اباالفضل میگردم