صنما عشق تو با این دل دیوانه چه کرد شعلۀ شمع رخت با پر پروانه چه کرددل من داند و بس شانه چو بر زلف زدیخرمن زلف سیاهت به سر شانه چه کرددست بازیچۀ تقدیر به پیمانه چه ریخت گردش چشم خوش ساقی میخانه چه کردیا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسنیا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن
داد و صد داد که بنیاد مرا داد به باد آه و صد آه که آن نرگس مستانه چه کردحاصل عمر دل من ز غم عشق تو سوخت لشگر قهر رخت در دل دیوانه چه کردیا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسنیا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن
فتنه انگیخت شب و روز ز چشم سیهش تیغ ابروی کج آن بت فَتّانه چه کردکس ز حال دل دیوانه خبر دار نبود عاقبت در غم آن دلبر جانانه چه کردفتنه انگیخت شب و روز ز چشم سیهش تیغ ابروی کج آن بت فَتّانه چه کردیا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسنیا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن یا بن الحسن