آنقدر مستم که ز سر مستی قدح و پیمانه شکستم که رسید آخر قدح از دستِ صنم میخانه به دستمشود آیا آن بت نادیده ز در میخانه در آید آتشی از شعلۀ عشق خود فِکَند در خرمن هستممی به ساغر کن حَسَن آمد لیلی زیبای من آمدمی به ساغر کن حَسَن آمد لیلی زیبای من آمد
سرو بالایش چو بیاراید گلشن فردوس برین را درِ باغِ نازِ نگاهِ نرگسِ جادویش بنشستمتو چه کردی با دل دیوانه که هوای خانه ندارمدیده از آنچه دیده و نادیده بُوَد از عشق تو بستمقاصدی کو تا خبری آرد که شوم آگه تو کجاییشب همه شب تا به سحر ساقی به سر راه تو نشستممی به ساغر کن حَسَن آمد لیلی زیبای من آمدمی به ساغر کن حَسَن آمد لیلی زیبای من آمد
دل من صد بار شکست از جور و جفای درد فراقتبه سر زلف تو قسم ساقی ، نفسی پیمان نشکستمساقیا امشب در میخانه ز وفا بگشا حسن آمدکه من از حُسنِ حَسَن امشب تا به سحر پیمانه پرستماز ازل تا شام ابد مدهوش و خراب و بی خبرم منکه خراب از ساغر چشم و زلف کَجِ لیلای اَلَستممی به ساغر کن حَسَن آمد لیلی زیبای من آمدمی به ساغر کن حَسَن آمد لیلی زیبای من آمد