بس که پنهان گشته گل در زیر دامان بقیعبوی گل می آید از چاک گریبان بقیعمرغ شب در سوگ گلهایی که بر این خاک ریختاز سر شب تا سحر باشد غزلخوان بقیعناله های حضرت زهرا هنوز آید به گوشاز فضای حسرت آلود و غم افشان بقیعگوش ده تا گریه ی زار علی را بشنوینیمه شب ها از دل خونین و حیران بقیعاین حریم عشق دارد عقده ها پنهان به دلشعله ها سر می کشد از جان سوزان بقیعاز دل هر ذره بینی جلوه گر صد آفتابگر شکافی ذره ذره خاک رخشان بقیع++
دیگر زمان آن شده بزمی به پا کنیمبا ذکر یاعلی حَرمی دست و پا کنیمباید به لطف حض حق ما بقیع رازیبا چنان حریمِ امام رضا کنیمیک نسخه از تمام کُتُب را بیاوریمهدیه به صحن صادق آل عبا کنیمزِینُ العِباد عمر خودش بهر گریه دادیک بارگاه هدیه به آن گریه ها کنیمبعد از حرم به یاد کریم إبنِ فاطمهایوان طلای صحن حَسن را بنا کنیمایوان طلای او بشود جلوه ی نجفکلّ جهان به نام حَسن آشنا کنیموقت ظهور آن دو نفر را بیاوریمآتش زنیم و هدیه به آن شعله ها کنیمبعد از ظهور منتقم آل فاطمهفکری برای غربت خیرُ النّسا کنیم