سید جعفر طباطبایی
شهادت حضرت زینب کبری علیها سلام
دل چه دارد اگر دلبر ندارد خدایا که مَه پیکری در بر ندارد خدامرغ دل در هوایش بال و پر میکشدهر چه دل میکِشد زان فتنه گر میکِشدکمان ابروی من ای سرو دل جوی منکِی شود پیش تو باشم تو پهلوی منیا اباصالح المهدی کجایی بیادل ندارد دگر تاب جدایی بیا
دست من میرسد آخر به گیسوی توچشم من بنگرد روزی گُل روی توعاقبت در سَر کوی تو رسوا شدمآنقدر ناز کردی تا که شیدا شدمدل سپردم به ناز چشم و ابروی توجان رها کِی شود از دام گیسوی تویا اباصالح المهدی کجایی بیادل ندارد دگر تاب جدایی بیا
کی شود برق شمشیرت شود آشکارلافتی جز علی لا سیف جز ذوالفقارقاصدی کو که پیغام آورد زان نگارخَم شده قامتم در کوچۀ انتظاریا اباصالح المهدی کجایی بیادل ندارد دگر تاب جدایی بیا