امشب دوباره من هوس باده کرده امفارغ ز هر جهان و دل آماده کرده امدل داده ام به پیش رخ آن قمر جبین سجده به قد آن شه و شهزاده کرداماباالفضل مدد ، ای صنم به قامتت هزار ذکر هوشدی ساقی و امشب از کرم تو پر کن سبوالا واعظا غیر از آن قمر دگر تو چیزی نگوقمر قمر آیینۀ خدا ، قمر قمر افسون دلرباخزان شود باغ و بهار من بدون تو ای یار مه لقاکم مانده است دگر غم تو قاتلم شودساقی صنم رُخت قمر کاملم شودروزی رسد که رخ بنمایی به عاشقانباالله که من بمیرم اگر شاملم شوداباالفضل مدد ، برده عقل و هوش من خم موی تواباالفضل مدد ، نه فلک که ساجدن به ابروی توشدم صید آن طرح چشم مستان و دلجوی توبگو که چه در پیمانه کرده ای که دل چنین دیوانه کرده ای تو با خم ابرو دل مرا به غمزه ای ویرانه کرده اییا اباالفضل