باد صبا چون خم گیسوی تو برهم می زند دل ز می زلف کجت باده دمادم می زندلیلی اگر عشوه کند آفت مجنون می شود عاشق رخسار تو از دایره بیرون می شودخسته شدم بس که قدم در سرکوی تو زدمخیمه به صحرای فراق گل روی تو زدمصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفاصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفا
در هوس دیدن رخسار تو دیوانه شدم در به در ساقی و آوارۀ میخانه شدممن ز در باغ نگاه تو ز جایی نروماز شکن زلف سیاه تو به جایی نرومدل که رخ دلکش و ماه تو تماشا می کند کی هوس لاله رخ جنّت مأوا می کندصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفاصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفا
هر که گرفتار تو شد پیرو شیطان نشود تا نکِشد دل ز کفت باده ، مسلمان نشودمدرسۀ عشق رخ صادق دین دین من استپیرو فرهادم و درسم رخ شیرین من استدل بِکَن از هستی و با دلبر ما باده بزنسُبحه بنه از کف و می بر سر سجّاده بزنصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفاصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفا
حُسن تو درس من و توصیف تو تدریس من است مانع در سجده به ابروی تو ابلیس من استآنکه تو را کُشت مگر طلعت ماه تو ندید زلف شکن در شکن و چشم سیاه تو ندیددر شب قتل تو روا باشد اگر جان بدهم جان چه بود تا به هوای رخ جانان بدهمصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفاصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفا
محنت تو محنت من باشد و در یاد تو ام قِصّۀ شیرین خدا هستی و فرهاد تو امدل ز سر هستی خود کَنده و عاشق شده ام رنگ گلِ باغ و بهارِ رخِ صادق شده امهر که سر قبر من خسته بیاید نفسیجز علی و آل علی کی رسدش بوی کسیصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفاصادق زیبای خدا کشته شد از زهر جفا