در سلسلۀ هوشیاران سر مست تهی از هوشمعاشق فارغ از عقلم مجنون سبو بر دوشمسر مست و خرابم حیدر مست از می نابم حیدراز بس که شرابم دادی هم رنگ شرابم حیدرای ساقی و ساغر حیدر ، ای صاحب کوثر حیدرای ساقی و ساغر حیدر ، ای صاحب کوثر حیدر
هرگز نرود از یادم دستی که به دستت دادمغمزۀ شیرین میداند دیوانه تر از فرهادمدر کوی جنون میگردم مجنون نرسد برگردمجان تا به لب آید هستم حرفی که به لب آوردماز جام جنون مِی خوردم مجنون به جنون نشناسم شیدای اباالفضلم من مست از نگه عباسماز بس به بتان دل بستم بتخانه به رویم بستندبس باده پیاپی خوردم میخانه به رویم بستندعمری غم عشقت خوردم در حسرت رویت مردمدر سر کویت سر دادم با غم عشقت سر بردمشیدای اباالفضلم من ، رسوای اباالفضلم منشیدای اباالفضلم من ، رسوای اباالفضلم من
چشم از رخ خوبان بربند گر چشم سیاهش خواهیرخ از همه هستی برتاب گر صورت ماهش خواهیبر لاله رخی دل دادم صد خرمن حاصل دادمعقل و دل و دین یک جا بر این لاله شمایل دادمبس زلف کجت صیدم کرد چون زلف کجت صیادمپندم چه دهی ای زاهد دیوانۀ مادر زادمدر عالم بالا روزی همسایه مجنون بودم در دایرۀ سرمستان از دایره بیرون بودمافتادۀ سرو قد دلجوی اباالفضلم مندر مسجد حق سجاد ابروی اباالفضلم منمجنون رخ عباسم جز ماه رخش نشناسمشیدای اباالفضلم من رسوای ابالفضلم من