حجت سقایی
ایام فاطمیه دوم
بیا با ما به میخانه لبی تر کن ز پیمانهبِنه پا بر سر هستی به شوق زلف جانانهتو مرغ گلشن قدسی به یک ساغر قفس بشکن حذر کن از فریب نفس افسونگر هوس بشکنالا یا ایها الساقی بده پیمانۀ باقیکه آخر میکُشد ما را هوای کوی مشتاقیدل من صید گیسویت خراب چشم و ابرویتدل من صید گیسویت خراب چشم و ابرویت
من از روز ازل دیوانۀ جانانه ای بودمخراب افتاده در پشت در میخانه ای بودمنه صبحی بود و نه شامی نه یاری بود و دیارینه مهری بود و نه ماهی نه گل بود و نه گُلزاریندانم از کجا در دستم آمد ساغری پر مِینمیدانم کجا بودم که ساقی بود و مستی کیدل من صید گیسویت خراب چشم و ابرویتدل من صید گیسویت خراب چشم و ابرویت
به یک ساغر دل دیوانه شد دیوانۀ ساقیگرفتار خَم زلف و رخ جانانۀ ساقینه از دنیا خبر دارم نه بر عقبا نظر دارمهوای یک نظر بر طلعت آن فتنه گر دارمنمیدانم مگر ساقی نمی خواهم مگر ساقی نباشد از دل دیوانۀ من بی خبر ساقیدل من صید گیسویت خراب چشم و ابرویتدل من صید گیسویت خراب چشم و ابرویت
شبی آمد به بالینم رخ ماهی نمایان شدشرابم داد و مستم کرد و خوابم کرد و پنهان شدکجا دارم منِ دیوانه جز میخانۀ ساقیکجا مستم کُند غیر از لب پیمانۀ ساقیقدح ساقی سبو ساقی صنم ساقی سند ساقیازل ساقی ابد ساقی احد ساقی صمد ساقیدل من صید گیسویت خراب چشم و ابرویتدل من صید گیسویت خراب چشم و ابرویت