تیغ بِکش مرا بُکش فراق را تمام کن بیا و فکر چاره ای به حال این غلام کنسِرِّ هُدیً لِلمُتقّین ، مولا امیرالمؤمنین
دل سیاه و سرد را بیا تو شست و شو بده بیا به خانه ی دلم صفا و رنگ و بو بدهبیا به یک نگاه خود خستگی از تنم ببربه غمزه ای تمام این زندگی مرا بخرتورا قسم نمی دهم ولی بیا به پیش من بیا و مرهمی بنه به قلب ریش ریش منبیا نوازشم کن و اشک مرا تو پاک کن بیا و غربت مرا به دست خود تو خاک کنسِرِّ هُدیً لِلمُتقّین ، مولا امیرالمؤمنین
ای که به یک نگاه خود سلسله بسته ای به دل در این جهان بی وفا عجب نشسته ای به دلکمان ابروان تو قبله گه دلم شده الا عزیز فاطمه عجب نشسته ای به دلهزار لیلی ار به من اذن وصال می دهند رها نمی کنم تو را عجب نشسته ای به دلمن که به کلّ آسمان ستاره ای نداشتم در این جهان بی وفا عجب نشسته ای به دلمرا اگر بخوانیم وگر مرا برانیم نمیروم ز کوی تو عجب نشسته ای به دلسِرِّ هُدیً لِلمُتقّین ، مولا امیرالمؤمنین
شنیده ام امام حسین دختری دُردانه دارهنامش رقیه است و دو عالم سگِ دیوانه دارهدست های عباس خم گیسوش رو پریشون میکنه زلف قشنگش دیگه کِی نیازی بر شانه دارهملیکه ی مُلک دلم ، رقیّه ی بنت الحسین
عیش ابد خواهی اگر در به در رقیّه شو ملیکه ای که در بهشت سفره شاهانه دارهسوره ی أحسَنُ القِصص جلوه ای از جمال او قصّه ی آن صنم چه نسبتی به افسانه دارهامشب رو مستی می کنم صنم پرستی می کنم بِسمِ رقیّه گر دلی هوای میخانه دارهبیا به میخانه ی عشق سراغ ریحانه ی عشق گلی که شمعِ مرقَدش این همه پروانه دارهیَهدی إلَی العِشق رقیّه شد نصیبم از ازلشکر خدا که با دلم لطف کریمانه دارهآن چه ز لیلی میدونم برای مجنون میخونم زاهد ما کجا خبر از حال دیوانه دارهملیکه ی مُلک دلم ، رقیّه ی بنت الحسین