من رقیه دختر شیرین زبان شاه دینم غنچه ی پژمرده ی باغ امیرالمومنینمگرچه در ظاهر صغیرم لیک در معنا کبیرمزینب کبرای ثانی ، تای زین العابدینمهر دو عالم در دعا محتاج دست کوچک منتا ابد حاجت روا گردند از یک آمینمشاهد ویرانه و رنجور رنج بی حسابم در خرابه عمّه ی من آگه از حال خرابمپیش چشمانت مُجسّم کن دمی جسم ضعیفم خار جانکاه مغیلان و کف پای ظریفمدم به دم آزار آوردند بر روح لطیفم روز و شب محزون شوی گر بشنوی حال حزینمطاقت سیلی ندارم صورت طفل سه ساله تاب از گرما نیارد غنچه ی بی تاب لاله