حمید علیمی
شهادت حضرت خدیجه علیها سلام
با اشک های کوثر خود روضه می خواندبا مویه های آخر خود روضه می خوانداو چند وقت است رنگ نیلی خواب دیدهبر شاخه ی نیلوفر خود روضه می خواندخیره به در میشد و یا اینکه به دیواریا که به روی دختر خود روضه می خواندبا روضه های کوچه او از حال می رفتبا یاد یاس پرپر خود روضه می خواندوقتی گریز روضه هایش کربلا بودبا ناله ی بغض آور خود روضه می خواندمادربزرگ ماه های روی نیزهبر کُشته های بی سر خود روضه می خواندبر پاره پاره پیکری که بر زمین بودبر پاره های پیکر خود روضه می خوانداصلاً در عاشورا به عالم کرد رجعتبر روی تل بر منبر خود روضه می خوانداز غارت و آتش زدن به خیمه ها گفتمی سوخت با خاکستر خود روضه می خواندزینب شبیه اوست نه اصلاً خود اوستیعنی برای معجر خود روضه می خواندجانم خدیجه ، جانم خدیجه