حمید علیمی
ایام فاطمیه اول
چه شود اگر ببینم ز تو گوشۀ نگاهیکه نشسته در هوایت دل خسته ای به راهیچه بگویمت که آخر دل من ز پا در آمدسر عشق چشم مستی خم گیسوی سیاهیهمه شب در انتظارم که ز ره رسد نگارمهمه شب در انتظارم که ز ره رسد نگارم
شب و روز بی شکیبم که مگر شود نصیبمنظری به ماه رویی نگهی به روی ماهیبکشم جفای زلف و رخ و خال و قهر چشمتکه کجا توان در افتد دل خسته با سپاهیمن اگر عتاب زلفش نکشم گناهکارماگر آن صنم مرا کُشت نباشدش گناهیهمه شب در انتظارم که ز ره رسد نگارمهمه شب در انتظارم که ز ره رسد نگارم
نکند که سایۀ لطف بگیری از سر منکه دل شکسته را نیست بجز درت پناهیاگر آمدم به مسجد هوس رخ تو دارمکه مرا به غیر ابروی تو نیست قبله گاهیچه شود که بگذرد یار زجرم بی حسابمکه مگر بود در این ملک نکرده اشتباهینبود روا که گردد هوس بتان الاهمبرهان مرا ز دام رخ مهوشان الهیز خطا بنال و نومید نشو که پیش عفوشنبود هزار کوه گنه تو قدر کاهیهمه شب در انتظارم که ز ره رسد نگارمهمه شب در انتظارم که ز ره رسد نگارم