سید جعفر طباطبایی
ایام فاطمیه دوم
همه شب دل به رهت دارم و چشمم به در استکه وصالِ رخ ماهت به کدامین سحر استنسبتی نیست میان دلِ سرمست و خُمار این که چشمش به در و آن که نگاهش به در استهوسِ جنّت مأوا نبُوَد در سرِ من که سرکوی تو را حال و هوایی دگر استخسته ی کوی توام ، صید گیسوی توام
صنما از دل دیوانه ی من با خبری که ز گیسوی پریشان تو آشفته تر استگرچه قاصد خبری از تو نیآورد مرا در دلِ خسته و زارم ز غمت بس خبر استدر هوای تو از این خانه به آن خانه رَوَمدل دیوانه سَرَم در طلبت در به در استخسته ی کوی توام ، صید گیسوی توام
فتنه ی چشمِ نگار أزلی کُشت مرابر سرم هرچه بلا آید از آن فتنه گر استخوش بُوَد گر که شبی با تو مناجات کنم من بدان کار ندارم که دعا بی اثر استقدمی بر سر مژگان من از لطف گذاردل من بر سر راه قدمت منتظر استخسته ی کوی توام ، صید گیسوی توام