یک شب گروهی نابکار یک خانه را آتش زدندحیدر کنار خانه سوخت پیمانه را آتش زدندگل های باغ هاشمی گریان به حال باغباندر پیش چشم باغبان گلخانه را آتش زدندحیدر نشسته گوشه ای زهرا میان شعله هاهم بانوی آن خانه را هم خانه را آتش زدنداین قِصّۀ پُر غُصِّه را کی میتوان از یاد بردهم آشنا و هم دل بیگانه را آتش زدندپشت در بیت خدا طغیان نمود آن بی حیابا شعلۀ هیزم در کاشانه را آتش زدندمجنون نظر میکرد و لیلی در میان شعله سوختاز سوز این آتش دل دیوانه را آتش زدندساقی نشسته کنج غم بر در لگد خورد از ستمهم کاسه هم ساغر شکست میخانه را آتش زدنددر سوخت دل آتش گرفت دامان چادر دَر گرفتاز سوز غم هم جان و هم جانانه را آتش زدندزهرا چه مظلومانه از آزار دشمن کشته شدقومی چه بی رحمانه آن رحمانه را آتش زدندحیدر حیدر حیدر حیدر