به جز چشم انتظاری در رهت کاری ندارم منبه غیر از اشک چشم و آه دل یاری ندارم منفروشم من دو عالم را به نازِ خال دلجویتبه غیر از چشم سرمستت خریداری ندارم منیا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالحیا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح
به ناز چشم بیمارت من بیمار را دریابندارم جز تو غمخواری ، پرستاری ندارم منبه جز طاقِ دو ابروی تو محرابی نمیدانمبه غیر از سجده بر زلف کجت کاری ندارم منیا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالحیا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح
به غیر خرمن زلف پریشانت نمی خواهمبه جز ناز گل روی تو گلزاری ندارم مندر اقلیم دو عالم جز تو سلطانی نمی بینم به غیر از درگه لطف تو درباری ندارم منمرا آسوده کن با خنجر مژگان خون ریزتکه غیر از تیغ ابرویت وفاداری ندارم منیا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالحیا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح